سيماي تابناك حضرت زينب سلام الله عليها در آيينه تاريخ (بخش اول)

هفته نامه آیینه یزد
انعكاس آيينه شماره 162

محمد خسروي


تصوير هلال ماه محرم بر آيينه جانمان نقش شده بود و برقي از اشك در چشمانمان درخشيد و هاله‌اي از اندوه چهره مان را پوشاند. انگار خورشيد در شفق پر پر شده بود و هلال ماه محرم و شفق در يكديگر آميخته بود كه دوستي مشفق هلال را نشان داد و اين بيت را زمزمه كرد:

پرسيدم از هلال چرا قامتت خم است

آهي كشيد و گفت كه ماه محرم است

و غروب عاشوار پيكرهاي پاك شهيدان همچون زورق‌هاي شكسته در ساحل درياي خون بر خاك افتاده بود. خيمه‌هاي سوخته آوار شده بود از صداي چكاچاك شمشيرها و نيزه‌ها جز مشتي آهن شكسته دراينجا و آنجا نمانده بود و اينك همة تاريخ به همراه همة هستي در آن جغرافياي كوچك خلاصه شده بود. تمامي حق در برابر تمامي باطل ايستاده بود و فرشتگان عالم والا نبرد نابرابر آن روز را شاهد بودند كه چگونه فرزند شايسته ترين گوهر حيات با قامتي به بلنداي آفتاب ايستاده بود و دست از جان شسته تا بهاي آزادگي و عزت را بپردازد و طومار ستم را در گستره زمين يكسره درهم پيچيد و همين جا بود كه فرشتگان به حقيقت دريافتند كه چرا بايد بر آدم سجده كنند؟ ماه مي‌تابيد و حقيقت هستي در تلالؤ ماه مي‌درخشيد و نگاه زينب (س) دختر علي (ع) بر شهيدان بود و بر ماه، گويي از اعماق جان زمزمه مي‌كرد كه:

نكوتربتاب امشب اي روي ماه

كه روشن كني روي اين بزمگاه

بتاب امشب اي مه كه افلاكيان

ببينند جانبازي خاكيان

راستي او كه بود؟روزي كه علي (ع) در برابر عمر و بن عبدود به ميدان جنگ رفت پيامبر (ص) درباره اش گفته بود:«برز الايمان كله الي الشرك كله».

پيامبر خود و علي را از يك ريشه و شجره و از نوري يگانه مي‌دانست و فاطمه را پاره تن خود مي‌خواند و به او«ام ابيها» لقب داده بود.علي هم مثل فاطمه در دامان پيامبر پرورده شده بود نخستين كسي بود كه به پيامبري محمد (ص) ايمان آورده بود درست فرداي روزي كه پيامبريش را اعلام كرده بود در سايه توجه و نگاه پيامبر، علي(ع) باليد و پركشيد آنچنان كه پيامبر خود را از علي و علي را ازخود مي‌دانست.

وقتي پيامبر به مدينه مهاجرت كرد. پس از او علي روانه مدينه شد. فاطمه نيز با جمعي از زنان همراه علي بودند دو ماه بعد از ورود به مدينه ازدواج علي و فاطمه بود زره علي خرج عروسي شد و پيامبر گفت: اين ازدواج در سايه لطف و عنايت و نظر خداوند متعال صورت گرفته است.

در رمضان سال سوم هجري حسن (ع)متولد شد در شعبان سال چهارم حسين(ع)، خانه فاطمه(س) رونق گرفت و مهر پيامبر پيوسته مي‌جوشيد و ساري بود و حسن و حسين فرزندان او بودند.

در جمادي الاولي سال ششم هجري تولد نوزادي ديگر چهره پيامبر را متبسم ساخت. خبر اين ولادت هنگامي به علي رسيد كه در محراب مسجد به نماز ايستاده بود. پيامبر نام دختر را زينب نهاد دختري كه پيامبر همواره به او محبت و شفقتي ويژه داشت. با حضور زينب خانواده كامل شد اين كمال در خانواده پيامبر و علي نشانه‌اي از استقرار اسلام در شبه جزيره بود. رنج‌ها و سختي‌ها گذشته بود و حادثه تلخ احد كمرنگ شده بود. خانه فاطمه و خانه پيامبر هر دو مسجد النبي بود.خانه و مسجدي كه مثل آفتاب امواج روشنايي و محبت و صميميت از آن مي‌تابيد. آن روزها پيامبر در اين خانه زندگي مي‌كرد و در اتاقي كه پنجره‌اي روبه روي پنجره خانه پيامبر داشت. علي(ع) و فاطمه (س) حسن و حسين و اكنون زينب براي حسن و حسين و زينب لحظاتي شيرين و الهي بود كه از پنجره خانه شان هر روز پيامبر را مي‌ديدند و با او گفتگو مي‌كردند و پيامبر آنان را در آغوش مي‌گرفت و مي‌بوسيد و بر شانه مي‌نشاند و از دوستي آنان با مردم سخن مي‌گفت:محور دوستي‌ها ومحبت‌ها پيامبر بود. خلق عظيم و روي گشاده و تبسم همواره او.

زينب در سايه حضور پيامبر و علي و زهرا و در كنار حسن و حسين زندگي را آغاز كرده بود اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه «زينب به معني درخت خوش منظره‌اي است كه از بوي خوش آن درخت روندگان مسرور و شاداب مي‌شوند».

اگر صداي گريه كودكي از خانه زهرا به گوش مي‌رسيد پيامبر پريشان مي‌شد زيد بن ابي زياد مي‌گويد: پيامبر از خانه عايشه بيرون آمد، صداي گريه حسين را از خانه زهرا شنيد گفت: زهرا مي‌داني صداي گريه حسين مرا پريشان مي‌كند؟ پيامبر از هر فرصتي بهره مي‌گرفت و محبت خود را با سخن و سلوك نسبت به علي و زهرا و حسن و حسين و زينب نشان مي‌داد.

يك شب كسي با پيامبر كار داشت، در زد پيامبر پشت درآمد و در را باز كرد. ديدند هر دو سوي پيامبر برآمده است پرسيدند كه چيست؟ پيامبر عبا را كناري زد. حسن و حسين هر دو كنار پيامبر و پشت عباي او پنهان بودند. بدون ترديد در برابر تبسم پيامبر و شگفتي ميهمانان حسن و حسين گرم و صميمانه خنديده‌اند و پيامبر گفته است كه اين دو گل‌هاي من هستند. خدايا شاهد باش كه من آنان را دوست دارم و تو نيز آنان را دوست بدار. بچه‌ها را در آغوش مي‌گرفت و باران بوسه پيامبر بر سر و روي آنان مي‌باريد ام كلثوم و محسن نيز (به روايتي) بر جمع خانواده افزوده شدند در خانه پيامبر و علي(ع) در بازي‌هاي كودكانه، در رشد و قد كشيدن آنها، در كلمات و حركاتشان كه هر كدام خانه را مثل بهار خرم و معطر مي‌كرد و بر تبسم مدام پيامبر عطر عشق مي‌افشاند نكته‌اي بود غم مبهمي در نگاه پيامبر و علي و زهرا ديده مي‌شد.

وقتي پيامبر لبها و گلوي حسين را مي‌بوسيد وقتي زينب را در آغوش مي‌گرفت وقتي حسين را بر شانه مي‌نشاند پيامبر و علي و زهرا از رازي مطلع بودند كه ديگران نمي‌دانستند.

پيامبر در عالم واقع مي‌ديد . . . در كوچه و بازار كوفه مردم جمع شده اند.ماموران حكومتي ستمگر و خونخوار قافله‌اي را مي‌آورند و در پيشاپيش قافله سرهاي خونين برنيزه هاست و در پي آنان زنان و كودكان كه چشم بر سر نيزه‌ها دوخته‌اند و سيماي تابناك يك زن كه اكنون كاروان سالار است اندوه پيامبر تنها از اين واقعه نبوده است كه خانواده اش شهيد و اسير مي‌شوند بلكه علت ناراحتي پيامبر آن بود كه مي‌ديد اين شهادت و اسارت و آن همه جنايت و بيداد در جامعه مسلمانان و به دست آنان و در ميان آنان صورت مي‌گيرد.

وقتي زينب متولد شد سلمان –صاحب سرّ پيامبر–يار گفتگوهاي تنهايي و شبانه او براي تهنيت ولادت زينب آمد. ديد علي در سكوتي سنگين و پر اندوه فرو رفته است علي براي سلمان از كربلا گفت: و سرنوشتي كه دخترش در پيش دارد. آيا بچه‌ها مي‌دانستند؟ وقتي حسين مي‌ديد در آغوش پيامبر نشسته است و حلقه‌هاي گرم اشك از چشمان پيامبر مي‌جوشد يا وقتي زينب مي‌ديد در چشمان علي اندوهي عميق و سنگين موج مي‌زند و روي او را مي‌بوسد چه گمان مي‌كردند؟

آن روزها، روزهاي سرشار از شادماني بود مي‌توان تصور كرد. بچه‌ها پشت پنجره جمع مي‌شدند وقت آمدن پيامبر است. وقت آمدن علي است. صداي سلام پيامبر و تبسم بچه ها. امّا .......اما با رحلت پيامبر اين كانون شادماني و معنويت، ناگهان خانه غم شد مرگ پيامبر حادثه تكان دهنده‌اي براي همه بود. تمام خانواده با دغدغه و رنج، پيامبر را كه در بستر بود مي‌نگريستند.در زمان رحلت پيامبر در ماه صفر سال يازدهم هجري، حسن 8 ساله و حسين 7 ساله و زينب 5 ساله و ام كلثوم 4 ساله است. حسن، حسين و زينب در سني بوده‌اند كه فقدان پيامبر را به خوبي درك مي‌كردند به وِيژه آنكه شرايطي فراهم شد كه در هر لحظه نبودن پيامبر احساس مي‌شد.

غم سنگين و تنهايي علي(ع)، اشك‌هاي بي امان فاطمه، نشانه هايي بود كه اتفاق‌هاي ديگر پيش آمده و حوادثي نيز در شرف تكوين است. زينب مي‌ديد تبسم از لبهاي مادر به كلي محو شده است و چشمانش دائماً خيس اشك است و پدرش مثل دريا خاموش و از درون متلاطم.

زينب به ياد مي‌آورد كه پيامبر گفته بود: هر كسي زهرا را بيازارد مرا آزرده است ولي از آن پس غير از آزار زهرا و علي روزگار متاعي ديگر پيش چشم حسن و حسين و زينب عرضه نمي‌كرد. امّا موج سهمگين ديگري نيز در راه بود. رحلت زهرا!! . . . (ادامه دارد . . .)


منابع :

- «ترجمه نهج البلاغه»، آيت ا... حسينعلي منتظري

- «اقرب الموارد»

- «ائمّتنا»

- «مراثي»، سروده حسين مسرور

- «پيام آور عاشورا»، سيد عطاءالله مهاجراني
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا